از دیشب تماس و صحبت های یکی از آشپزان مشهدی ناراحتم کرده ! زندگی اش در حال متلاشی شدن و به هم خوردن است ! مشکل او مشکل من هم هست اگر بیخیال باشم خودم را نخواهم بخشید ! از نداشتن امنیت شغلی علیرغم رعایت همه پروتکل های کاری اش می گفت ! حقیقتش خسته شده بود ! میگفت در عرض این ۱۸ ماهه سه هتل عوض کرده و بشدت ابراز نگرانی می کرد ! استرس پشت صدایش مشخص بود ! یکی از هتلها را بخاطر اصرارش بر بیمه از دست داده ! یکی دیگر را بخاطر تقاضای اندکی حقوق بیشتر و دیگری را بخاطر عدم پرداخت حقوق در وقت مقرر ! صحبت ها و دلایل هتلها هم باید شنیده شود ! اکثرا از بخش خصوصی هستند ! هر چند به نظر من در سه چهار سال اخیر چیزی به اسم بخش خصوصی هتلداری دیگر نداریم ! همه به یک شکل و شمایلی دولتی اند !
سرآشپز تقاضایش این بود که به یکی از هتل های دولتی معرفی شود تا اندکی ثبات و آرامش به زندگی اش برگردد ! من خودم هر سه مدل هتل رو امتحان کرده ام ! هم دولتی ! هم خصوصی دولتی ( خصولتی) و هم خصوصی ! خب راحت بگم ! هیچکدامشان برای بنده خوش یمن نبود !
بهرحال تصمیم گرفتم همان موقع به یکی از سرآشپزانی که میدانستم در یکی از هتل های دولتی برو بیائی دارد زنگ بزنم و خواهش کنم که برایش سریع ، عاجل و انقلابی کاری کند ! او هم استقبال کرد و مقرر شد که فردای آنروز تماس ها و حضورها و مصاحبه ها آغاز شود ! آرزو میکنم درخواستش انجام و به سرانجام برسد ! داشتم به این موضوع فکر میکردم که آرزوهای ما ایرانیان روز به روز کوچک تر می شود ! از خداوند متعال برای آن همکار ارزشمند و آشپز هنرمند آرزوی موفقیت کردم و تخت خوابیدم !